وبلاگ طلسم شده ی من

ساخت وبلاگ
برای خود آهنگ آهنگ گوش نمیکنم. برای خود آهنگ صداشو تا ته بلند نمیکنم. برای خود آهنگ هدفون نمیذارم. میخوام چیزی نشنوم.
وبلاگ طلسم شده ی من...
ما را در سایت وبلاگ طلسم شده ی من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : likaa بازدید : 197 تاريخ : دوشنبه 27 آذر 1396 ساعت: 17:25

استاد بلاغت اول کلاس گیر میده که هفته ی پیش چیکارا کردین. یه کتاب هفتصد صفحه ای داده که بخونیم و هرجا مشکل داشتیم بیایم بگیم رفع اشکال کنیم. اولین حسی که هر هفته صبح یکشنبه دارم اینه که کلاس رو بپیچونم و بیخیال این دو واحد بشم. ولی خب نمیشه. بخاطر همین علاوه بر استفاده از سه جلسه غیبت، هر جلسه نیم ساعت دیر به کلاس میرسم. غیبت نمیخورم، کلاسمو هم میرم. از سوال و جواب اول کلاس هم در میرم. دیر رسیدن خیلی بهتر از غیبت خوردنه. البته اینجوری نیست که تصمیم گرفته باشم دیر برسم... انقدر دلم نمیخواد بیام کلاس و دست دست میکنم که تا آماده بشم ساعت هشت شده. دیروز تو نت نگاه کردم دیدم استاد ۵۷ سالشه. آخه... استاد! این همه تجربه و سابقه ی تدریس! چرا با ما اینجوری میکنی؟ (رسماً همه ی بچه ها صداشون دراومده و میگن استاد معلوم نیست سر کلاس چی میگه. ولی من سر کلاس کتاب میخونم زیاد به حالم فرقی نداره XD) وبلاگ طلسم شده ی من...
ما را در سایت وبلاگ طلسم شده ی من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : likaa بازدید : 210 تاريخ : چهارشنبه 22 آذر 1396 ساعت: 21:34

تولدم مبارک. بیست و چند ساله تر شدم. بر خلاف چندین و چند سال گذشته بدبخت و فلک زده و داغون نیستم. خوشحالم! همیشه الکی جیغ و ویغ میکردم که مثلاً خوشحالم تا کسی نفهمه چقدر نفله و داغونم... این دفعه بالاخره داغون نیستم ‎:D کتاب پاییز فصل آخر سال است رو به خیلیا معرفی کردم. همه اتفاق نظر داشتن که لیلا چقدر رو اعصابه و بعضی از ویژگی هاش اصلاً با زن بودنش جور درنمیاد. جالبه آخه من خیلی شبیه لیلام. پس بقیه ی زن ها منو اینجوری میبینن اصلاً آدم نیستم :)) امروز کارگاه نقد کتاب بود و یه کتابی بود که در مورد مدافعین حرم نوشته شده بود. کار قوی ای نبود. همه کلللللی به به و چه چه کردن و یه نفر نقد کرد. منم نقد داشتم ولی جرات نمیکردم حرف بزنم. وقتی دیدم یه نفر نقد کرد منم شیر شدم و حرفامو زدم. هنرجوهام میگفتن خوب حرف زدم و خودمم حس میکنم خیلی چرت و پرت نگفتم چون دوربین تو صورتم بود و واقعاً آبروریزی میشد اگه دری وری میگفتم :)) وسوسه شدم برم یه ارشد همینجوری ادبیات پایداری بگیرم. اونوقت دیگه هرچی دلم خواست میتونم بگم و جدی جدی کسی نمیتونه قیافه بگیره و پوزخند بزنه. کسایی که به به و چه چه میکردن همه کلی کتاب نوشته بودن و جایزه کتاب سال و غنی پور و هزارتا چیز دیگه برده بودن. ولی خط مشی حوزه هنری مزخرفه. مزخرف محض. اصن نمیفهمن داستان چیه. فقط براشون مهمه در مورد شهدا یا انقلاب حرف بزنن و بلد نیستن با وبلاگ طلسم شده ی من...
ما را در سایت وبلاگ طلسم شده ی من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : likaa بازدید : 175 تاريخ : شنبه 18 آذر 1396 ساعت: 3:54

Legends never die

When the world is callin' you
Can you hear them screaming out your name?
Legends never die, they become a part of you
Every time you bleed for reaching greatness
Relentless you survive

They never lose hope when everything's cold
And the fighting's near
It's deep in their bones
They'll run into smoke when the fire is fierce
Oh, pick yourself up 'cause

Legends never die

وبلاگ طلسم شده ی من...
ما را در سایت وبلاگ طلسم شده ی من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : likaa بازدید : 179 تاريخ : پنجشنبه 9 آذر 1396 ساعت: 17:53

Once again I got tainted with video gaming. And this time its a MOBA. I play League of Legends with my lil brother and get yelled at for every time I get killed. It's lots of fun and less technical than DoTA. Most of the time I play top lane... Which has no meaning since you don't know what I'm talking about. What I'm trying to say is, I'm still alive folks. Just don't feel like writing.

وبلاگ طلسم شده ی من...
ما را در سایت وبلاگ طلسم شده ی من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : likaa بازدید : 173 تاريخ : پنجشنبه 9 آذر 1396 ساعت: 17:53

امروز عصر قراره توی حوزه هنری کارگاه داستان نویسی داشته باشم. قراره هنرجوهایی که میان رو استعداد یابی کنم و به خانه فیلمنامه حوزه هنری معرفی کنم. ولی از اونجایی که پوسترش نیومده چشمم آب نمیخوره که برگزار بشه :/ یه کار دیگه هم بهم محول شده که توی مدرسه ابتدایی پسرونه س. فسقلی های کلاس اول دوم سوم. مدیر مدرسه با حوزه هنری تفاهم نامه امضا کرده و حوزه منو فرستاده که زنگ قصه گویی و خلاقیت برای بچه ها برگزار کنم. مادربزرگم و بابام نگرانن و هی میگن درست مهم تره اول بچسب به درست بعد در کنارش به این کارا هم برس. بعد من فکر میکنم مگه آدم درس نمیخونه که کار پیدا کنه؟ خب من که کار پیدا کردم چرا انقدر سخت بگیرم؟ قرار نیست که درسمو ول کنم... تازه همه ی اینا که تموم شد گزینه ی کار توی نشر باژ هم هست. ولی.. وبلاگ طلسم شده ی من...
ما را در سایت وبلاگ طلسم شده ی من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : likaa بازدید : 186 تاريخ : پنجشنبه 9 آذر 1396 ساعت: 17:53

یه نفر باید روز یکشنبه رو از هفته قیچی کنه. عذاب آورترین روز هفته. روزی که با بلاغت کاربردی شروع میشه. روزی که باید صور خیال بخونم و روزی که وقت استراحت بین کلاس فقط یک ساعته. روزی که فرداش دوشنبه ست و کلاس حوزه هنری دارم. روزی که شبش دلم نمیخواد بخوابم و صبحش دوست ندارم از خواب بیدار بشم. روزی که دلم میخواد پشت سرهم غیبت کنم. روزی که نصفه و ناقصه. روزی که با اینکه "یک" شنبه س روز دوم هفته حساب میشه. روزی که رفتنش یه عذابه و نرفتنش یه عذابه.

یه نفر یکشنبه رو از هفته قیچی کنه.

وبلاگ طلسم شده ی من...
ما را در سایت وبلاگ طلسم شده ی من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : likaa بازدید : 194 تاريخ : پنجشنبه 9 آذر 1396 ساعت: 17:53

صاحب یه عینک جدید شدم. تولدت مبارک عینک جون! ان شاءالله عمر تو طولانی تر از قبلی باشه و (مثلاً) به پای هم پیر شیم. دکتر گفت شماره چشمم دیگه ثابت شده. مطمئن نیستم اینو گفت یا نه... ولی ثابت شدن شماره چشم برای خیلی ها یه معنی داره: لیزیک! من که اصلاً و ابداً قصد لیزیک کردن ندارم. یعنی با اینکه هیچوقت نمیخوام دماغمو عمل کنم، اون برام محتمل تر از لیزیک کردنه :دی لیزیک الانش خوبه. ولی بعدنش چی؟ آدم که همیشه بیست ساله نمیمونه. حالا نمیگم من صد و پنجاه سال عمر میکنما... ولی اومدیم و من یه روزی نود ساله م شد. با آب مروارید و آب سیاه و کلی مرض دیگه چیکار کنم؟ به ریسکش نمی ارزه. نع. لیزیک نمیکنم. غیر از اون (با اینکه همه بهم میگن عقلت کمه) عاشق عینکم هستم! وقتی هم عینک نداشتم عینک زدن رو دوست داشتم. ا وبلاگ طلسم شده ی من...
ما را در سایت وبلاگ طلسم شده ی من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : likaa بازدید : 186 تاريخ : پنجشنبه 9 آذر 1396 ساعت: 17:53

سوال: چطوری میشه یه کتاب هزار و دویست و پنجاه و پنج صفحه ای رو توی 250 کلمه خلاصه کرد؟

جواب: نمیشه. شد 264 کلمه. (اسمایلی دسته دسته کندن موی کله)

تاريخ : شنبه بیست و هفتم آبان ۱۳۹۶ | 9:18 | نویسنده : رن بلک |

وبلاگ طلسم شده ی من...
ما را در سایت وبلاگ طلسم شده ی من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : likaa بازدید : 175 تاريخ : پنجشنبه 9 آذر 1396 ساعت: 17:53

یه تبلیغ دنت بود که روش عکس برگای پاییزی بود. به رنگ پاییز، به طعم دنت. هر چند بار خوندمش طعم برگ خشک پاییزی زیر دندو  وبلاگ طلسم شده ی من...
ما را در سایت وبلاگ طلسم شده ی من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : likaa بازدید : 170 تاريخ : پنجشنبه 9 آذر 1396 ساعت: 17:53

اگه توی این دنیا جایی نداشته باشم... اگه نتونم جای خودمو پیدا کنم... لااقل خیالم راحته که پیش خدا جام محفوظه. بهشت و جهنم نه ها. اون حسابش جداست. میدونم هرجا باشم خدا دوستم داره. یه جایی دارم... یه جایی برای برگشتن دارم. همه ی آدم ها روی زمین گمشده ن و خودشون نمیدونن. وبلاگ طلسم شده ی من...
ما را در سایت وبلاگ طلسم شده ی من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : likaa بازدید : 181 تاريخ : پنجشنبه 9 آذر 1396 ساعت: 17:53